○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
عشقم بهم سیلی زد و گفت: تو بهم خیانت کردی
گفتم: تو هم بکن
چند ماهی گذشت
سوار ماشین عروس دیدمش خیلی خوشگل شده بود
با خنده اومد طرفمو گفت: دیدی منم تونستم
یه دل سیر نگاهش کردم گفتم مبارکه ، اشک تو چشام جمع شده بود خندیدم و رفتم
بعد یه ماه نمیدونم کی بهش گفته بود
تو بیمارستان بستری بودم فهمید سرطان دارم
اومد ملاقاتمو و گفت: خیلی بی معرفتی
چرا اینکارو کردی؟؟؟
اشک تو چشام جمع شد
بهش گفتم: من تو عروسیت خندیدم
ولی تو توی ختمم گریه نکن
گاهی دلیل
کم محلی ها ، نه گفتن ها و رها کردن ها شاید چیزی نباشد که تو فکرمیکنی
گاهی باید رفت تنها برای عشقت
○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○
Mahii✌مهدیه